در سوگ علی، پیشوایی که در زمانهٔ
خویش ناشناخته ماند؛ اینک ناشناختهتر
باز علی آن مرد سر در چاه شبها بیقرار
میشود امشب به محراب شهادت رهسپار
کهکشان افشانده بازو بر شب تنهای او
کوچههای کوفه امشب خالی از هر رهگذار
باز چشمان علی خیره به ژرفای سکوت
دیدگان عاشقاش ناگفته را آیینهدار
بر لبانش رازهای خفته از اعصار دور
بر ستبر شانهاش غمهای تلخ روزگار
کوچههای کوفه اینک بنگریدش سیر سیر
میکشد دیدار او را تیغ مسموم انتظار
کس نمیخنداند امشب نو یتیمان را به مهر
کس نمیکوبد به در با بار خرما سایهوار
بس خرامان میرود تا وعدگاه مرگ سرخ
آن که دارد بر تنش از زخمها بس یادگار
نعرهٔ فزت و رب الکعبه باز آید به گوش
از عبور باد شبگرد به سر افشان غبار
باز اینک بر لب تاریخ انسان شکوهها
بیعلی افتاده تنها خشم سرخ ذوالفقار
باز انسان بیپدر در غربت دیجور خاک
باز فرزندان علی، آواره و آونگ دار
باز قرآن بر سر سرنیزههای ارتجاع
روی منبر باز تکفیر علی، تنها شعار
ع. طارق